من

امیر مومنیان
شنبه، 14 مرداد 96
روزمره
فکر هیچ زندگی

یکی از مسائل عجیبی که برای من وجود داره، درک مسأله “من” هست. چی باعث شده که “من” بوجود بیام و این همه احساس و خاطرات برای من شکل بگیره؟ کل “من” فقط شامل همین اندام فیزیکی میشه؟ یا یه بخش فرازمینی به اسم روح توی شکل‌گیری “من” شده؟

من هیچوقت از اون آدم‌هایی نبودم که به فیلم‌های تخیلی علاقه داشته‌باشم و بتونم مسائلی مثل وجود خدا و روح و انرژی‌درمانی رو بیشتر از یه تئوری قبول داشته‌باشم. بنظرم منطق ما شکل‌گرفته از چشم ماست و چیزهایی که از کودکی می‌بینیم، باعث شکل‌گیریش میشه. درک مسئله روح برای منطق ابتدایی ما امکان‌پذیر نیست. منطق ما در حالت پیش‌فرض چیزهایی رو که می‌بینه باور می‌کنه، اما اگه ما بخوایم به چیزهایی باور داشته‌باشیم که ندیدیمشون، خب انتخاب با خود ماست. اما من نمی‌خوام سوال “پس چی باعث شکل‌گیری من شده” رو با جواب ساده‌ای مثل “وجود روح” برای خودم حل کنم.

پذیرفتن اینکه چیزی به اسم روح وجود نداره و فقط همین اجزای فیزیکی باعث وجود ما شده، کار زیاد سختی نیست. از نظر من قابل قبول‌ترین نظریه ممکن تا الآن همین بوده. قلب وظیفه پمپاژ خون رو به عهده داره و مغز تحلیل مسائلی که به حواس پنج‌گانه‌مون بهمون منتقل می‌شه رو انجام می‌ده. اما هنوز قسمت‌هایی وجود داره که من رو گیج می‌کنه. همه این “من” شامل همین‌هاست؟

تصور کنید پرینترهای سه‌بعدی نسل آینده بتونن تمام اجزا و جزئیات یک شکل رو اسکن کنن و یه دونه از روی اون بسازن. شما داخل این دستگاه می‌شید و از روی شما یک نسخه اسکن و پرینت می‌شه. اتم به اتم. عنصر به عنصر. همونطور که توی فیلم The Prestige دیدید. وقتی نسخه کپی‌شده شما روبه روی شما ایستاده، کدوم یکی از اون‌ها شمای واقعی هستید؟ “شما” توی کدوم هستید؟ بنظرم یک لحظه چشم‌هاتون رو ببندید و این صحنه رو تصور کنید. دو تا از شما، الان توی اتاق هستن! ممکنه؟

برای حل این مسأله خیلی فکر کردم، خیلی به پوچی رسیدم و خیلی سوال پرسیدم. قابل قبول‌ترین جوابی که کاملا بشه با منطق فیزیکی که بالاتر توضیح دادم درکش کرد رو توضیح می‌دم.

اگر قبول کنید که “من” چیز فرازمینی‌ای نیست و فقط همین اعضای فیزیکی باعث شکل‌گیریش شده، کمی درک این موضوع راحت‌تر میشه. تمام “من” توی وجود شما شکل‌گرفته از خاطرات و تجربیاتی هست که تا الان براتون اتفاق افتاده. همینطور احساساتی مثل تمایل جنسی و زودرنج بودن و نترس بودن و… که همگی از بخشی فیزیکی به اسم مغز توی شما بوجود اومده، باعث میشه این “من” کامل‌تر بشه. ما روند زندگی کندی داریم که توی هر لحظه از زندگی ما اتفاقات کمی می‌افته، از طرفی ما همیشه خاطرات اتفاقات قبلی خودمون رو همراهمون داریم. تمام تصمیم‌گیری‌ها و احساسات و کلا “من” توی وجود ما شکل‌گرفته از همین خاطراته. تصور کنید دقیقا یک ساعت دیگه، با دستگاهی “تمام” خاطرات گذشته‌تون پاک بشه. بعد از این اتفاق، شما هرگز این آدمی که الآن هستید نخواهید بود. اون شخص جدید دقیقا مثل یک آدم متفاوتی که همین الآن ممکنه ببینید خواهد بود. ممکنه توی یک سال راه رفتن و حرف زدن و یک سری امور روزمره رو یاد بگیره، اما باز هم یک “من” جدید توی وجودش شکل گرفته که دیگه اون “شما” نیستید!

مطالب مشابه

تقارن

دوشنبه، 25 تیر 97
بر روی کاسه توالت نشسته و مشغول جیش کردن بودم. در حالی که صورتم به سمت دست راستم بود که برای حفظ تعادل شیر آب را گرفته بود، ذهنم اما درگیر مسأله عم

احمق خودخواه

یک‌شنبه، 01 آذر 94
ساختمان ده طبقه ما آتش گرفته بود. طبقه اول به خاطر بازی‌گوشی نگار، دختربچه خردسالی که در خانه مانده بود و شیر گاز را باز گذاشته بود، آتش گرفته بود.

1984

پنج‌شنبه، 28 آبان 94
من صاحب یک بار (مشروب فروشی) کوچک در یکی از شهرهای کوچک آمریکا هستم. به جز شب‌های عید و مراسم‌های خاص که کمی اینجا شلوغ می‌شود، تعداد مشتری‌های دائ

خانم نصیری

پنج‌شنبه، 23 مهر 94
داشتم به شخصی به نام هومن فکر می‌کردم. او در تخیل من زندگی می‌کرد و انسان بسیار از خودگذشته‌ای بود. حدود سی سال سن داشت و همیشه تا جایی که می‌توانس

خب؟

شنبه، 23 اردیبهشت 96
در کافه نشسته بود و داشت فنجان چای را در دستش می‌گرداند. اوایل ماه تیر بود و گرمای هوا نسبت به بهار خیلی بیشتر شده بود و به همین خاطر، تحملش سخت‌تر

هیچ

یک‌شنبه، 03 آبان 94
هوا به شدت سرد بود. با اورکتی بلند و عینکی ته‌استکانی با شیشه غبار گرفته، دست‌هایش را از پشت به هم حلقه کرده بود و مدام در طول اتاق قدم می‌زد. فضای